آلبرت فیش - اطلاعات جنایی

John Williams 27-08-2023
John Williams

آلبرت فیش ابتدا با نام فرانک هاوارد شناخته شد. او به آگهی جستجوی کار در روزنامه توسط ادوارد بود پاسخ داد. ادوارد بود پسری 18 ساله بود که مصمم بود از خودش چیزی بسازد. فرانک هاوارد با پیشنهاد کاری به آستان باد رسید. او اظهار داشت که دوست دارد باد با او در مزرعه اش کار کند و داستان شش فرزندش و نحوه ترک همسرش را تعریف کند.

ادوارد مشتاقانه منتظر بود تا شغلی داشته باشد و مخارج خود را تامین کند. خانواده، و هوارد حتی به دوست باد، ویلی، پیشنهاد کار دادند. هوارد قصد داشت چند روز بعد آنها را بگیرد تا آنها را به مزرعه خود بازگرداند تا کار را شروع کنند. وقتی هاوارد نشان نداد، یک یادداشت دست نویس ارائه کرد که در آن توضیح داد تا چند روز دیگر در تماس خواهد بود. صبح روز بعد برای ملاقات آمد و خانواده از او دعوت کردند که برای ناهار بماند. هاوارد در طول بازدید خود، خواهر کوچکتر باد، گریسی را دید. او با توضیح اینکه قبل از اینکه بتواند پسران را به مزرعه ببرد باید در یک جشن تولد شرکت کند، پرسید که آیا گریسی مایل است به او بپیوندد یا خیر. با نگرش مهربان و ماهیت دوستانه اش، جوانه ها به گریسی اجازه شرکت در مهمانی را دادند. آن شب، هوارد برنگشت و گریسی ناپدید شد. خانواده ناپدید شدن او را به پلیس محلی گزارش کردند و تحقیقات آغاز شد.

همچنین ببینید: انسان شناسی قانونی - اطلاعات جرم

هیچ سرنخ کشف نشد، تا حدی به این دلیل که فرانک هاوارد وجود نداشت. خانواده باد نامه ای دریافت کردندبا شرحی از مثله کردن و قتل گریسی کوچولو. یادداشت با دستخط یادداشت اصلی که قبلاً برای آنها ارسال شده بود مطابقت داشت. در زمان تحقیقات و قبل از دریافت نامه، کودک دیگری ناپدید شد.

بیلی گافنی، پسر چهار ساله ای که با همسایه خود که او نیز بیلی نام داشت، بازی می کرد، ناپدید شد و کودک سه ساله بیلی اظهار داشت که "مرد بوگ" بیلی گافنی را گرفت. پلیس این بیانیه را جدی نگرفت و در عوض آن را نادیده گرفت. مدت کوتاهی پس از ناپدید شدن بیلی گافنی، پسر کوچک دیگری نیز ناپدید شد. فرانسیس مک دانل هشت ساله با مادرش در ایوان مشغول بازی بود که پیرمردی با موهای خاکستری، ضعیف و ضعیف در خیابان قدم زد و با خودش غر زد. مادر متوجه رفتار ناهنجار او شد اما چیزی گزارش نکرد. بعداً در همان روز، هنگامی که فرانسیس در پارک مشغول بازی بود، دوستانش متوجه شدند که او با یک مرد مسن مو خاکستری به جنگل رفت. وقتی خانواده او متوجه گم شدن او شدند، جستجویی را ترتیب دادند. فرانسیس زیر چند شاخه در جنگل پیدا شد، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و با آویزهای خود خفه شد.

تعقیب مرد خاکستری آغاز شد، اما با وجود تلاش های فراوان، او ناپدید شد. نامه ای که توسط خانواده باد دریافت شد مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که حاوی نشانی از انجمن خیریه راننده خصوصی نیویورک (NYPCBA) است. همه اعضا موظف بودندیک تست دست خط برای مقایسه با حروف هاوارد دریافت کنید. یک سرایدار جلو آمد و اعتراف کرد که چند ورق کاغذ برداشته و در خانه قدیمی خود گذاشته است. زن صاحبخانه توانست تأیید کند که پیرمردی مطابق با توضیحات برای دو ماه در آنجا زندگی کرده است و فقط چند روز قبل از آن بیرون رفته بود. مستاجر سابق آلبرت اچ فیش بود. صاحبخانه همچنین گفت که از او می‌خواهد نامه‌ای را در دست داشته باشد که از پسرش می‌رسد. کارآگاهان نامه را در اداره پست رهگیری کردند و خانم صاحبخانه با آنها تماس گرفت که برای دریافت نامه خود خواهد آمد. کارآگاه اصلی توانست آقای فیش را دستگیر کند.

اعترافات و شهادت های زیادی توسط مجریان قانون و روانپزشکان شنیده شد. آقای فیش توضیح داد که چگونه می خواست ادوارد بود و دوستش ویلی را به مزرعه اش بکشاند تا آنها را بکشند. با این حال، هنگامی که او به گریسی چشم دوخت، نظرش تغییر کرد و به شدت می خواست او را بکشد. او گریسی را به ایستگاه قطار برد و یک بلیط یک طرفه برای او خرید. پس از سوار شدن به روستا، او را به خانه ای برد. وقتی در خانه بود به گریسی گفت بیرون منتظر بماند و او گل چید. به طبقه دوم خانه رفت و تمام لباس هایش را درآورد. وقتی گریسی را صدا کرد که به طبقه بالا بیاید، از او ترسید و مادرش را صدا زد. آقای ماهی او را تا حد مرگ خفه کرد. پس از مرگ او، او را از تن جدا کردو بدنش را برید. هنگام خروج قطعاتی را با خود برد، در روزنامه پیچیده شده بود. پلیس بر اساس اعترافات او توانست بقایای جسد گریسی را پیدا کند.

آلبرت فیش در طول زندگی خود با پلیس برخوردهای زیادی داشت. با این حال، هر بار اتهامات رد شد. او درباره جزئیات قتل بیلی گافنی صحبت کرد و توضیح داد که چگونه او را بست و او را کتک زد. او حتی اعتراف کرد که خون او را نوشیده و از اعضای بدنش خورش درست کرده است. نگرش او مانند افراد مبتلا به روان پریشی نبود. او آرام و محجوب بود که غیرعادی بود. او اعتراف کرد که می‌خواهد درد و رنجی به او تحمیل کند. او بچه ها را که بیشتر پسرها بودند، طعنه می زد و شکار می کرد. اجباری هم به نوشتن و ارسال نامه های ناپسند داشت. اشعه ایکس مشخص کرد که او سوزن‌هایی را در ناحیه بین مقعد و کیسه بیضه خود قرار داده و حداقل 29 سوزن کشف شد.

در دادگاه، مدافعان استدلال کردند که او از نظر قانونی دیوانه است. آنها از توصیفات و شهادت های زیادی استفاده کردند تا به هیئت منصفه ثابت کنند که او بیمار روانی است. با این حال، هیئت منصفه این را باور نکردند. او به عنوان یک "شخصیت روان پریش بدون روانپریشی" شناخته شد و پس از 10 روز محاکمه مجرم شناخته شد.

برای اطلاعات بیشتر، لطفاً از:

مقاله اخبار روزانه نیویورک – آلبرت فیش

همچنین ببینید: جیکوب وترلینگ - اطلاعات جنایی<

John Williams

جان ویلیامز یک هنرمند، نویسنده و مربی هنر باتجربه است. او مدرک لیسانس خود را در رشته هنرهای زیبا از موسسه پرات در شهر نیویورک گرفت و بعداً مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته هنرهای زیبا در دانشگاه ییل ادامه داد. برای بیش از یک دهه، او هنر را به دانش آموزان در هر سنی در محیط های آموزشی مختلف آموزش داده است. ویلیامز آثار هنری خود را در گالری های سراسر ایالات متحده به نمایش گذاشته است و چندین جایزه و جوایز برای کارهای خلاقانه خود دریافت کرده است. ویلیامز علاوه بر فعالیت‌های هنری‌اش، درباره موضوعات مرتبط با هنر نیز می‌نویسد و کارگاه‌هایی درباره تاریخ و تئوری هنر تدریس می‌کند. او مشتاق تشویق دیگران به ابراز وجود از طریق هنر است و معتقد است که همه ظرفیت خلاقیت را دارند.